کدخبر : 7984
یکشنبه 28 اکتبر 2018 - 15:02
فاقددیدگاه

برای معلم زندگی شهید غلامرضا غیاثی

گویی طنین هل من ناصر ینصرنی از دروازه های مهران به گوش خیل عاشقان رسیده و قسمت تو این بود که با صدای پای زائران حسینی و فریاد لبیک یا حسین آنان بدرقه شوی.

اختصاصی جامک: دکتر کیومرث چراغی

در روزهای سخت و نداری دیارمان ایلام، چشم­های دانش آموزان روستایی و مناطق محروم به جاده بود تا شاید مسؤول ارزیاب آموزش و پرورش به روستای آن­ها سر بزند و از حضورش دفتر مشقی به آن­ها برسد. سرباز بی ادعای سنگر آموزش در تاریخ ۲۹ بهمن ماه ۷۹ در میان سوز سرما و بوران شهر ایلام هدف گلوله منافقین کوردل قرار گرفت. شاید ساده بتوان گفت شهادت عاشق غلامرضا بود که تا درب خانه­اش دوان دوان آمد. اما در آن روزهای سرد زمستان از دم گرم هزاران دانش­آموز پابرهنه استان ایلام و دعای مادران شهید پرور، تقدیر برگشت تا غلامرضا برای ۱۸ سال به معلمی خود ادامه دهد. این بار نوبت کلاس درس عاشقی بود، درس صبر و استقامت، کلاس درس غلامرضا در اتاقی به وسعت ایلام و پنجره­ای رو به تجلی. بابای مهربان سه دختر برای تمام دوران تحصیل، دانشجویی، ازدواج و نوه دار شدن نتوانست بر سر دخترکانش دستی بکشد. نتوانست آنان را بغل کند. دستانش چونان دستان بزرگ جانباز انسانیت ابوالفضل العباس قطع نشد، ولی بی حرکت ماند. این دست­های بی حرکت، این پاهای بی تکان یادآور عاشورایی در قرن حاضر بود. یادآور پاهایی که در میدان مین جا ماند و سری که بر نی قرآن می خواند. غلامرضا به راستی شاگرد اول کلاس حسین (ع) بود. هجده سال به عمر یک جوان رعنا تنها منظره روبه رویش سقف اتاق بود و در این دوران یک بار ننالید و روحیه اش، بسان همرزمانش کوهی بود از استقامت و صدای خفیفش فریادی به سان  لبیک گویان عاشق و مسافر کربلا. دور از هیاهوی مادی این دنیای پرزرق و برق ، صبور و مقاوم هر لحظه از زندگیت درسی بود برای آنان که نمی دانند برای ماندگاری این آب و خاک چه سینه ها که سپر نشد. نزدیک به اربعین حسینیم، ساربان تمام کاروان را فراخوانده است . امروز ایلام تنها شاهرگ رسیدن به حسین است ،گویی طنین هل من ناصر ینصرنی از دروازه های مهران به گوش خیل عاشقان رسیده و قسمت تو این بود که با صدای پای زائران حسینی و فریاد لبیک یا حسین آنان بدرقه شوی. شهر را باران شسته است و اربعین هر ثانیه نزدیک تر می شود . مسافر مهربان صبور تو به پیشواز اربعین می روی و حسین و عباس (ع) منتظر تو هستند . امروز تمام ایران به سوی کربلا می روند و امیر کربلا به استقبال تو آمده است. علمت را بردار و پاشنه کفش هایت را بکش دست در گردن یار انداز و برو به آنجاییکه منتظرانت با چشم اشکبار ایستاده اند.کلاس درس تو اینجا به پایان رسید و آنان که باید در این مکتب می آموختند ،آموختند . مگر نه اینکه بهترین شاگرد کلاس حسین ، زینب است. مگر می توان چشم بست بر هجده سال پرستاری زینب وار همسرت. مادری که برای دخترانت هم پدر بود و هم مادر . حاج غلامرضا، آسوده بر محمل نشین و با کاروان حسین برو که زینبی هست تا بازماندگانت را تسلی بخشد .

بدرود ای مظهر ایثار،کوه استقامت، دریای بی کران مهربانی و ای مسافر تاخیر کرده کاروان حسین(ع)

Print Friendly, PDF & Email
امتیاز:
اشتراک گذاری:
برچسب ها :
مطالب مرتبط
دیدگاه شما

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.