ما همه «مازیار» هستیم/ به نظام آموزشی «بر نخورد»
چند قسمت پخش شده از این سریال در طرح مسائل روز اجتماعی موفق عمل کرده و مخاطب را میخنداند.
یکی از این فارغالتحصیلان مسئولیت بار زندگی مشترک را پذیرفته و با وجود اینکه در آزمایشگاه شاغل است همواره از زیر کار درمیرود، یکی دیگر با داشتن مدرک کارشناسی تاریخ هیچگونه تخصصی ندارد اما با این وجود هوای خارج رفتن در سر دارد و آن دیگری با داشتن لیسانس ریاضی و وضع مالی مطلوب در برقرار کردن ارتباط با جامعهی اطراف لنگ میزند و به عبارتی مهارت زندگی کردن در جامعه ندارد و از ترس و توهم رنج میبرد و دانشگاه و نظام آموزشی و پرورشی نتوانسته مهارت زندگی کردن به او یاد بدهد مدرکی به او داده و در دامن مشکلات جامعه رها کرده است.
اما دستمایهی این یادداشت «مازیار» است، لیسانسیهی تاریخی که نه زبان بلد است و نه توانسته از رشتهی تحصیلی خود، کاری برای زندگی در جامعه دست و پا کند، تخصصی ندارد، اما میخواهد به خارج برود.
حکایت مازیار تنها به خود او مربوط نمیشود، حکایت همهی کسانی است که این روزها این رشتهی باسابقه برای تحصیل در دانشگاه انتخاب میکنند، رشتهای که همزاد تاسیس آموزش عالی در کشور است و اولین دورهی دانشآموختگان آن به زمان تاسیس دانشسرایعالی(خوارزمی کنونی) و دانشگاه تهران برمیگردد، اما هنوز دانشاموختگان مانند بسیاری از رشتههای علوم انسانی نمیدانند چه کنند؟ نهایتا اگر چند مقاله داشته باشند میتوانند در مرکزی علمی جذب یا در دانشگاهی مدرس و عضو هیئت علمی شوند یا اگر خوششانس باشند معلم تاریخ میشوند.
پس سهم دانشجو و دانشآموخته تاریخ در نقشآفرینی در نگارش تاریخ شفاهی یا نوشتن فیلمنامههای تاریخی چیست؟ چرا این رشته نتوانسته در درسهای خود بازبینی لازم را صورت دهد تا دانشآموختهی آن با برخی علوم کاربردی مرتبط با این رشته تحصیلی آشنا شوند.
دانشجوی تاریخ در آغاز ورود به دانشگاه بدون آنکه با “کلیات و مبانی” به طور دقیق آشنا شود و کلمهای در مورد “فلسفه تاریخ” بداند شروع به دوره کردن تاریخ ایران باستان، ایران دوره اسلامی، تاریخ اسلام و جهان میکند و به قول معروف تاریخ آدم تا خاتم را چنان دوره میکند که فکر میکند رشتهی تاریخ یعنی این و نتیجهی چنین روشی یادآور اولین سطرهای “تاریخ در ترازو”ی مرحوم رزینکوب است که میگوید اولین بار که سوال “تاریخ چه فایدهای دارد به ذهنم خطور کرد و از معلمم پرسیدم، جواب معلم فقط این نکته را به من آموخت که برای چنین سوالی نباید جواب روشنی توقع داشته باشم: فایدهی تاریخ این است که دانستن آن مایهی قبولی در امتحان میشود.”
متاسفانه دانشجوی تاریخ ما هنگامی که در حال دوره کردن تاریخ در مقاطع گوناگون است تنها توالی سلسلهها و دلایل شکست و پیروزی سلسلهای و برآمدن حکومت دیگر را با دلایل معمولا مشترک طوطیوار میخواند و بدون توجه به ادبیات، اقتصاد و شرایط اجتماعی، آن دوران را دوره میکند و حتی با جغرافیای تاریخی اندک آشنایی ندارد و در آموزش این رشته فرع بر اصل پیشی گرفته است.
هرچند در سرفصلهای این رشته دروس پایه شامل کلیات و مبانی علم تاریخ، قرائت متون تاریخی به زبانهای عربی، فارسی و انگلیسی، روش تحقیق در تاریخ، تاریخنگاری و تحولات آن در ایران و جهان(با تکیه بر منابع ومآخذ مکتبهای مختلف تاریخنگاری)، گاهشماری و تقویم، مبانی تاریخ اجتماعی ایران، تاریخ اندیشههای سیاسی در ایران و اسلام، کلیات جغرافیا(با تکیه بر جغرافیای ایران)، مبانی جامعهشناسی، مبانی علم سیاست و فلسفه تاریخ گنجانده شده است و این دروس هستند که باید نگاه دانشجوی تاریخ را با آنچه در دوران دبیرستان تصور کرده است عوض کنند و به او دیدگاه و قدرت تحلیل بدهند، تجربه ثابت کرده که برای دانشجویانی که الفبای تاریخ در دانشگاهها برای آنها توالی سلسلهها معرفی میشود عموماً درسهایی مزاحم به حساب میآیند که آرامش دانشجویان جزوهخوان را به هم میریزد.
جزوه خوانی و عدم آشنایی با منابع هر دوره از دیگر ضعفهای آموزش در این رشته است و متاسفانه دانشجوی ما با تکیه بر جزوههایی که منبع اصلی دروس میشوند و برخی مدرسان و اساتید تنها آنچه را که سر کلاس گفتهاند از دانشجو میخواهند و دانشجوی کمحوصله و کمانگیزه هم رغبت چندانی به مطالعهی منابع و حتی دیدن آنها نمیکند.البته هر چند نباید تقریرات اساتید بزرگی مانند عبدالحسین زرینکوب، محمدجواد مشکور و اسماعیل رضوانی در دانشسرای عالی و دانشگاه تهران که امروز دستمایهی کتابهای ارزشمندی هستند را نادیده گرفت.
نکتهی مهم اینکه در تدریس دروس الزامی این رشته که در آن سلسلههای تاریخی مورد بررسی قرار میگیرند شاید به دلیل نحوهی ارائه، دانشجوی تاریخ کمتر روابط تاریخی بین ادوار مختلف در عرصههای گوناگون ادبیات، جامعهشناسی، مردمشناسی و تاریخنگاری را درک میکند و تنها درمییابد که فلان سلسله به دست سلسلهای دیگر منقرض میشود یا به صورت همزمان حکومت میکنند تا یکی بر دیگری غالب شود و حکومتی جدید شکل میگیرد.
معمولاً دانشجویان و دانشآموختگان این رشته مانند دیگر دانش آموختگان علوم انسانی از بیکاری و دشواری یافتن شغلی متناسب با رشته خود در بازار کار گلهمند هستند، اما واقعیت این است که این موضوع تنها درصدی به شرایط جامعه برمیگردد. چرا که در این رشته جنبههای فنی به طور کلی فراموش شده است. آیا دانشآموختهی تاریخ ما میتواند موزهدار خوبی باشد؟ آیا این فارغالتحصیل تاریخ میتواند در کتابخانههای معتبر با شناختی که از منابع تاریخی دارد یک کتابدار موفق باشد؟ آیا فارغالتحصیل این رشته میتواند به عنوان یک کارشناس در رایزنیهای فرهنگی حضوری فعال داشته باشد؟ متاسفانه جواب منفی به این سوالات ریشه در نحوهی آموزش و کجسلیقگیهایی دارد که این رشته را به قول دوستان دانشگاهی به” مهندسی اموات” تبدیل کرده است.
مهمترین راهکارهایی که میتواند برای ارتقای سواد دانشجویان تاریخ ارائه شود این است که در ابتدای ورود دانشجو به این رشته و مخصوصا در ترم اول بر دروس پایه که در ابتدای نوشتار به آنها اشاره شد تمرکز بیشتری صورت گیرد و در دروس الزامی که شامل تاریخ تحولات سیاسی است همواره گریزی به مفاهیم پایهای تاریخ زده شود.
رشتهی تاریخ کلاس خاص خود را میخواهد، کلاسی که در آن نقشههای تاریخی برای تبیین جغرافیای تاریخی موجود باشند و به علاوه دارای کتابخانهای هر چند کوچک با کتابهای تاریخی و منابع دسته اول باشند تا دانشجو در این فضا قرار گیرد و بداند چه میخواند و از چه زمانی و در کدام شرایط تاریخی مطالعه میکند.
دانشجوی جزوهمحور باسواد نمیشود، پس اساتید و مدرسان میتوانند در کنار تقریرات کلاس کتابهای انتشارات “سمت” را منبع امتحانی قرار داده و بررسی و خواندن منابع اصلی به صورت گروهبندیهای کلاسی را به عنوان بخشی از معیار ارزشیابی و دادن نمره منظور کنند تا دانشجو از دیدن منابع حتی برای یک بار محروم نباشند.
بازدید مرتب از موزههای تخصصی مانند موزه سکه و پول، آشنایی با فن موزهداری، بازدید از مراکز نسخهخوانی و استفاده از روشهای جدید فنآوری و آشنایی با چگونگی تعلیم این رشته در دانشگاههای بزرگ دنیا میتواند به ارتقاء جایگاه این رشته کمک شایانی کند.
در کنار تمام این موضوعات یکی از مواردی که قدرت تحلیل را از دانشجویان این رشته حتی در مقاطع تحصیلات تکمیلی گرفته این است که آیا آزمون تستی روش مناسبی برای تشخیص سواد دانشجویان این رشته برای ورود به مقاطع تحصیلی بالاتر از لیسانس است؟ اگر فرضاً جواب این سوال مثبت هم باشد چرا دروس پایه بخشی از آزمون کارشناسیارشد و حتی دکتری را تشکیل نمیدهد و کسانی که میخواهند وارد تحصیلات تکمیلی شوند مجبورند تنها تاریخ تحولات را بخوانند و عملاً این یعنی تبدیل کردن رشتهی تاریخ به مشتی ارقام و سنوات مرگ و میر و آمدن سلسلهای جدید و دستگاهی نو، به طوری که در دوران ارشد و دکتری روش تحقیق در تاریخ، فلسفه تاریخ، مبانی علم سیاست، جامعه شناسی و مکاتب تاریخنگاری برای دانشجوی این رشته موضوعی غریب به حساب میآید.
پس مازیاری که «رضا جودی» تهیهکنندهی لیسانسهها به مخاطب ارائه میدهد تصویری واقعی است و نباید به ما دانشجویان «تاریخ» و نظام آموزشی ما بربخورد.
منبع: ایسناایلام