کدخبر : 2952
پنج‌شنبه 30 ژوئن 2016 - 12:44
فاقددیدگاه

برادر؛ همنشین قصه ها و غصه های من و مهران شو…

دکترحجت اله هاشم بیگی/ به مناسبت دهم تیرماه سالروز آزادسازی مهران؛ دلنوشته ای برای مهران قهرمان   
یکی از بزرگترین افتخارات هشت سال دفاع مقدس، عملیات آزادسازی مهران در دهم تیرماه سال ۱۳۶۵ اتفاق افتاد. مهران از شهرهای مرزی استان ایلام است که چهار بار توسط نیروهای رژیم بعثی تصرف و سپس به وسیله رزمندگان دلیر اسلام آزاد شد. عملیات کربلای یک که منجر به آزاد سازی مهران از چنگال دشمن شد، از بزرگترین عملیات های دوران دفاع مقدس است.

درد دل با مهران عزیز، قصه همیشگی مردم ایلام است؛ سال هاست که با مهران درد دل می کنیم و سراغ لاله های پرپر شده و پرستوهای سبکبال وطن و دیارمان را از مهران می گیریم. مهران، برای مردم استان ایلام، یادآور خاطرات تلخ و شیرین فراوانی است. مهران سمبل پایداری، ایثار، استقامت و ایستادگی مردمان رنج دیده و شهیدپرور سرزمین آلامتو (اسم قدیم ایلام؛ به معنی سرزمین طلوع خورشید) است.

اگرچه مهران دروازه عتبات عالیات است و چندسالی است که اسمش از غریبی بیرون آمده، اما دل نوشته ها حدیث دیروز و امروز ما، مهران و سفرکرده های مهران است.

آری، خورشیدهای فراوانی از سرزمین مهران طلوع کردند و هنوز هم نورشان روشنی بخش راه تاریک و پرفراز و نشیب زندگی ماست…

هموطنم! در روزگاری که مطالب سیاسی و بازی های فوتبال و فیش های حقوقی جزو پربیننده ترین مطالب سایت ها و خبرگزاری هاست، حوصله کن و برای دقایقی با قهرمانان ایثار و شهادت و دیار همیشه مهربان مهران همسفر شو.

هموطنم! در این روزها که همه نگاهها به سمت فیش های نجومی دوخته شده و صفرهای فیش ها را می شمارند، بیا و حوصله کن و به نقطه صفر مرزی فکر کن.

هم وطن عزیزم؛ اکنون قهرمانان ما همنشین فرشتگان آسمانی هستند… خرمشهر،اهواز، مهران، فکه،ایذه،قصرشیرین،سومار، دوکوهه، طلائیه،شلمچه، هویزه، دهلران، قلاویزان، کله قندی،شرهانی، چنگوله و…یادآور بمب و خمپاره و آتش هستند.

برادر! همنشین قصه ها و غصه های من و مهران شو؛
شاید یکی از عزیزان تو در همین مهران به شهادت رسیده باشد یا شاید یکی از کسانی باشی که قطعه ای از بدنت را به خاک نازنین مهران هدیه داده ای و اکنون جانبازی سربلند و سرافراز هستی و اسم مهران تو را به یاد همسفرانت و همسنگرانت می اندازد…
نمی دانم در کجای خاک عزیز ایران نشسته ای و به قصه من و مهران گوش می دهی، شاید هم در دوران جنگ، کودکی بیش نبوده ای و مهران را نشناسی. اما کودکی من و تو با هم فرق دارد، دوران زیبای کودکی من و امثال من با زوزه خمپاره ها و غرش هواپیماها گذشت و در همان زمان که مدام به دنبال مادرم می دویدم تا پناهگاهی برای امان ماندن از بمب های دشمن پیدا کنم، تو مشغول بازی های کودکانه و اسباب بازی های زیبایت بودی.
زمانی که خیلی ها با «لالایی» آرام بخش مادرشان به خواب می رفتند، کودکان دیار من شاهد پرپر شدن عزیزانشان بودند و هیچ خاطره ای از لالایی مادر را به یاد ندارند، اما صدای «روله روله» مادران، هنوز هم در اعماق سلول های مغزم طنین انداز است و مرا به یاد هم بازیان دوران کودکی ام می اندازد که در زیر بمباران ها تکه تکه شدند.
برادرم! شاید یکی از کودکان خوزستان، کرمانشاه، کردستان، لرستان، ایلام و… هستی که زیر بمباران های مستقیم دشمن بوده ای و مانند من، بدن پاره پاره شهیدان را از نزدیک دیده ای، شاید هم، تو همان کودکی هستی که در دورترین نقطه کشور زندگی می کنی، ولی پدرت در سرزمین مهران به سوی آسمان ها شتافته است و آغوش گرم او را دگر بار احساس نکرده ای.
شاید تو همان کودکی هستی که آخرین بار پدرت را در مهران دیده اند، ولی هنوز هیچ کس از او خبر ندارد. آیا تو همان کودکی نیستی که تازگی ها پدرت را از زیر خروارها خاک نازنین مهران تفحص کردند و جز پلاکش چیزی از او ندیدی؟ هرکجا هستی، من و تو از یک تبار و از یک خاکیم، من و تو از خاک نازنین ایرانیم… .
خرمشهر، مهران، شلمچه، فکه، قلاویزان، کله قندی، دهلران، گیلانغرب، سردشت، هویزه، طلائیه، دوکوهه،سومار،قصرشیربن، فاو، مجنون و… یادآور بلندآوازه های پاره پیکر و آلاله های سربریده وطن عزیزمان هستند.
مهران ما، سال ها با شهدا زندگی کرده و خاک او سجده گاه عاشقان شهداست. از اینکه به حرف هایم گوش می دهی، ممنونم. بگذار از شهر درد و غربت برایت بگویم.
دلم می گیرد اگر کسی به سالروز آزادسازی مهران که ثمره خون هزاران شهید و مجروح است، بی توجه باشد، دلم می گیرد اگر سرزمین قهرمانم فراموش شود و در پاورقی صفحات تاریخ قرار گیرد. دلم می گیرد اگر کسی تفنگ های بی برادر را نشناسد. دلم می گیرد اگر شهر خون و گلوله و آتش ناشناس باشد و غصه هایم پایانی ندارد اگر شهر خمپاره های بی پایان، غصه های بی پایان داشته باشد.

هموطنم! برادرم! بگذار
دلتنگی هایم را با تو قسمت کنم، آری، مهران یادآور عملیات های میمک، والفجر، کربلای یک و… است. رسانه ها در حق دیار من کم لطفی کرده اند، اما بیا تا با هم همراه شویم و خرمشهرها، مهران ها، شلمچه ها، فکه ها و… را در  تقویم ماندگار قلب خود ثبت کنیم.
هم وطن عزیزم! امروز در جای جای گلزارهای شهدا، شیرمردان و دلیرمردانی خفته اند که محل عروجشان مهران مهربان ایران است.
هم وطنم! اگر در جایی هستی که بطری آب خنک و سرمای کولر تو را همراهی می کنند، قمقمه شهدا و گرمای سوزان مهران را به یاد بیاور، بیا من و تو با هم همراه شویم و با مهران سخن بگوییم. مهران فقط شهر من نیست، شهر تو نیز هست. مهران فقط افتخار من نیست، افتخار تو نیز هست.
اما مهران عزیز! گرد و غبار، آسمان شهرمان را فرا گرفته و به سختی نفس می کشیم.ولی قطعه قطعه خاکت نفس ماست.
می خواهیم ذهنمان را از گرد و غبار فراموشی بزداییم و گذشته ها را ورق بزنیم و آوازه دلیرمردان و شیرزنان خاکت را به تهران برسانیم تا شاید از سرزمین مهر و مهربانی هم یادی بشود. شاید در روز آزادسازی مهران، حداقل پلاکارد کوچکی در تهران نصب شود.
مهران قهرمانم! زمانی که اسم تو را بر زبان می آورم، حسی از غرور سراسر وجودم را فرا می گیرد. سلام بر مردمان سرزمینت که در اوج محرومیت و مظلومیت، حرمت خاک وطن را حفظ کرده و چشم ناپاک دشمنان را از آن دور کرده اند. هر آنچه از شجاعت و دلاوری مردمان سرزمینت بگویم، شایسته آن هستند.
مهران عزیز! خودت می دانی که جنگ در سرزمین تو همچنان ادامه دارد و هر از گاهی سلاح نامرد مین که یادگار نامردترین مردان دنیاست، مادران را چشم انتظار فرزندان می گذارد و خدمت مقدس سربازی را در مناطق صفر مرزی تبدیل به خط مقدم جبهه کرده است
راستی؛ رضا دستواره، قیصر موسی بیگی، رحمان حسینی و حمیدرضا دستگیر که دلیرانه با فریاد یا ابوالفضل(ع)، قلب دشمن را در عملیات کربلای یک، نشانه رفتند، کجا هستند؟
از مرتضی ساده میری، علی غیوری زاده، جعفر و حمزه چناری چیزی به یاد داری؟ روح الله رشنوادی و فتح الله بختی کجایند؟ از یادگار امیدی، ولی الله عباسی و حجت الله عباسی برایم سخن بگو. علی بسطامی و قنبر جم زاده کجا رفتند و همنشین کدام فرشته آسمانی شدند؟ از عبدالرضا اسماعیلی، هادی شهبازی و علیمرد شعبانی برایم سخن ها بگو و از هزاران شهید گمنام و جاویدالاثر سرزمینت برایم بگو. آیا از جانبازان سرافرازت خبر داری؟
راستی از دلاورمردان و شیرزنان عشایر خبر داری؟ آیا کسانی که نان محلی می پختند و برای رزمندگان می فرستادند را به یاد داری ؟
مهران مهربانم! سلام بر شهیدان جاویدالاثر دیارت که شاید با سر بی تن در دل گوشه ای از خاک نازنینت آرمیده اند. سلام بر شهیدان سرزمینت که در برابر آتش دشمن بعثی، سینه سپر کردند و بزرگترین افتخارات را در قلب تاریخ حک نمودند.
ای مهران جاودان! ما که اسیر متاع بی ارزش دنیا گشته ایم. از سال های اسارت و از آزادگان سرافرازت برایمان روایت کن.
مهران عزیز! به شهیدان سرزمینت بگو ما را به حال خود رها نکنند. به آنها بگو بسیار کوتاهی کرده ایم و به خدا شرمنده ایم. به آنها بگو از اینکه بازماندگانشان را به فراموشی سپرده ایم، شرمنده ایم.
ای یادگار خون یاران! از خاکریز و سنگرهایت برایم بگو. از لاله های بی کفن سرزمینت بگو. از پلاک و چفیه های بی بدن بگو. به من بگو با بغض های در گلو مانده ام چه کنم؟
و باز هم سلام بر  تو ای مهران قهرمان، که افتخار جاودانه سرزمین ایران هستی.

Print Friendly, PDF & Email
امتیاز:
اشتراک گذاری:
برچسب ها :
مطالب مرتبط
دیدگاه شما

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.