کدخبر : 6178
پنج‌شنبه 7 سپتامبر 2017 - 20:29
فاقددیدگاه

“استخوان درد” روایت انسان هایی است که دردشان تنها خماری نیست

"استخوان درد" فریاد جامعه ای است که هر روز تعدادی از مردمانش قربانی پدیده شوم اعتیاد می شوند . فریادی اگر بخواهی آن را با تمام وجود حس کنی نه تنها خیلی رسا به گوش ات می رسد بلکه تا مغز استخوانت می رود، مغزت سوت می کشد، مو به تنت سیخ می شود و حتی "استخوانهایت درد می گیرند"

پایگاه خبری جامک/ نجم الدین موسی نژاد*

مجتمع فرهنگی ارشاد اسلامی ایلام این روزها جانی تازه گرفته، جانی که فرهنگ و هنر این دیار نثارش کرده است. در بدو ورود کتاب ها به استقبالت می آیند. می توانی به سمت سالن اجتماعات مسیرت را کج کنی تا شاهد اجرای تئاتر “انقباض” باشی. کاری به نویسندگی علی شعایی و کارگردانی طیبه صیدمحمدی که با هنرمندی محمد محمدیان شمالی، حسنا قبادی و طیبه صیدمحمدی به روی صحنه می رود .

یا می توانی پس از ورود همان طور مستقیم بروی تا به محل اجرای تئاتر “استخوان درد” برسی . کاری که بصورت پلاتو در محیطی کوچک و درویشانه اما دلنشین اجرا می شود .

“استخوان درد” فریاد جامعه ای است که هر روز تعدادی از مردمانش قربانی پدیده شوم اعتیاد می شوند . فریادی اگر بخواهی آن را با تمام وجود حس کنی نه تنها خیلی رسا به گوش ات می رسد بلکه تا مغز استخوانت می رود، مغزت سوت می کشد، مو به تنت سیخ می شود و حتی “استخوانهایت درد می گیرند” . دردی که از بدبختی و فلاکت زنان و کودکان قربانی مواد مخدر نشأت گرفته است. هر کدام از شخصیت های نمایش نماد یک طیف از این قربانیان هستند.

همه نمایش را برای کسانی که آن را ندیده اند لو نمی دهم. فقط در این حد می گویم که خبرنگار جوانی این بار بجای راه افتادن پشت سر مسئولان و مصاحبه با آنها و احتمالا نوشتن خبرها و گزارش هایی در خصوص ” اقدامات انجام شده در راستای مبارزه با مواد مخدر ” تصمیم گرفته به دل حادثه برود و خودش با سوژه های گزارش صحبت کند. شاید اگر من جای آن خبرنگار بودم استخوان هایم زیر بار این همه مصیبت و سختی که دارد می شنود، خورد می شد و در میانه راه منصرف می شدم.

اما جوان خبرنگار راهش را ادامه می دهد و می خواهد به پاسخ هزاران پرسشی برسد که در ذهن دارد .

وقتی با جریان نمایش همراه می شوم ناخواسته اشکم در می آید. خیلی سخت است وقتی “زهره” می گوید: ” به نظرت پسربچه ها ماشین بیشتر دوس دارن یا تفنگ؟” تو بدانی که آن پسر بچه فقط “مواد” دوست دارد ؛ چیزی که ناخواسته به زندگی او تحمیل شده است .

گاهی حتی بغض چنان گلویت را می فشارد که احساس خفگی می کنی و ناخودآگاه باز هم قطره های اشک گونه هایت را نوازش می دهد و همزمان از سر غیرت برآشفته می شوی .

هنوز صدای جیغ و فریاد “آرزو” در مغزم می پیچد، وقتی می گوید چشمش به تخت خواب سوخته جهیزیه اش افتاده تا می رسد به آنجا که “بهشون گفت داداشا، به حضرت عباس بهشون گفت داداشا ” .

تک تک دیالوگ های نمایش حکایت دردی است واقعی که در جامعه و اطراف ما رخ می دهد.

استخوان درد را که می بینی همزمان دو حس متمایز را تجربه می کنی، از طرفی با تمام وجود درد یکی از آسیب های بزرگ را درک می کنی، از طرفی دیگر هنرنمایی هنرمندانش تو را به وجد می آورد. “علی شکری” نویسندگی این کار را بر اساس آنچه واقعا وجود دارد انجام داده است و ” افسانه محمدی” هم با انتخاب درست شخصیت ها، کارگردانی موفقی ارائه داده است. ضمن تبریک به این زوج هنرمند، امیدوارم شاهد آثار فاخر دیگری از این عزیزان و بازیگران خوب تئاتر “استخوان درد” باشیم.

* مجری صحنه و تلویزیون

Print Friendly, PDF & Email
امتیاز:
اشتراک گذاری:
مطالب مرتبط
دیدگاه شما

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.